۱۳۹۲ شهریور ۱۰, یکشنبه

برای بابک خرمدین ِ جان ...


بابک خرمدین م

بانوی ناشا برایت با سبد سبد دلتنگی

سلام میرساند

از راه ِ دور
لب های ترک خورده ات را می بوسد
و دستهای لرزانت را به قلبش می فشارد

بر پهلوهایت که زیر لگد های بازجو له شده
اشک میریزد

و تنها به خودش اجازه میدهد
از تو بخواهد
نشکنی!
صحبت از اعتصابت نمیکند
فقط میخواهد نشکنی ...
زنده بمانی
که چون تو کمن .. انگشت شمارند.. کسانی که اینچنین خار ِ چشم ِ دشمنند

کسانی که نامشان به تنهایی مو بر تن دشمن راست میکند

به حرمت سالهایی که گذشت به  وبلاگ نویسی ، رفاقت ، صمیمیت ، شب بیداری هایمان در دنیای مجازی
تنها به خود حق میدهم بخواهم تا از خودت حق ِ زنده ماندن را نگیری!
و

از خانواده ات حسین ِ شان را
از دنیای مجازی بابک شان را
از کسی همدم ش را

و از بسیاری از ما ، قوت ِ قلبمان را ...




بانوی ناشا برای زنده موندن ِ  بابک ِ خرمدین َ ش بی دین و ایمان نذر کرده ...
و از تو میخواهد اگر پیامش به دستت رسید

تلاشت را بکنی ، تا میتوانی زنده بمانی ...

بانوی ناشا تنها خواستار ِ زنده ماندن توست ...