۱۳۹۱ مهر ۱۸, سه‌شنبه

....



مادری را دیدم!
 
که تنش را می فروخت...
 
تا سیر کند کودک کوچکش را!
 
و مردانی را دیدم!
 
که حق کودکانشان را
 
برای سیری هوسشان خرج میکردند

یِک روز عاقِبَت ...



برايِ دُخترم آرِزوِ
 
خوشبَختي مي کُنَم،
 
مادَرَم هَم براي من آرزوي خوشبَختي کَردهِ بود،
 
وَ مادَرَش هَم برایِ مادَرَم...
 
نا اُمید نیستَم!
 
یِک روز عاقِبَت ...
 
دُختري اَز نسلِ ما
 
خوشبَخت خواهَد شُد..